چند هفتهی پیش بچهها به شکل گروهی کتاب ماتیلدا» اثر رولد دال» رو خوندن و بعد با کمک خانم ابراهیمیراد و خانوم سیف حسینی نقدش کردن. متن زیر نوشتهی خوب ترنم دربارهی همین کتابه. میتونید نظرتون رو زیر نظرش بنویسید. ممنونم.
ماتیلدا کتاب جالبی بود ولی مبالغه ی نویسنده خیلی بالا بود . من چند تا کتاب دیگر هم خوندم و تونستم یه چیز رو بفهمم.
یادمه اولای سال بود که در درس تفکر و پژوهش در مورد موضوعی گفت و گو کردیم که خانم گفت: ما وقتی وارد خونه ی یک آدم غریبه م میشیم میتونیم از روی رنگ مبلاش یا طرز چیدمان وسایلش یا خیلی چیزای دیگه متوجه خصوصیات میزبان بشیم. این حرف کاملا درسته چون دقیقا من روز یکشنبه که کلاس زبان داشتم ، از دوستم میخواستم مداد بگیرم بعد گفت از توی جامدادیم خودت بردار. وقتی من جامدادیشو باز کردم دیدم نصف وسایلش سبزه [خنده].
بعد که مداد رو برداشتم بهش گفتم عاشق رنگ سبزی ؟
اونم گفت اره ! ولی تو از کجا میدونی ؟
(ولی من بهش نگفتم چه جوری فهمیدم )[خونسرد]
وقتی داستان ماتیلدا رو میخونی میتونی بفهمی که کشوری که نویسنده ان یعنی رولددال در اون زندگی میکنه چه جوری هست . مثلا من تونستم بفهمم که ده ها و روستا های کشور نویسنده برابر با شهرستان های ما !
چون در ان اتومبیل فروشی ، فست فود ، بانک ، جمعیت زیاد و کتابخونه و . وجود داره !
و یه پیشنهاد هم به اقای رولد دال دارم و اون اینه که لطفا فقط فقط یه ذره از تخیلات و مبالغه بیش از حد دوری کن هر چند من خودم داستان های تخیلی رو خیلی دوس دارم ولی هیچ وقت امکان نداره یه مدیر مدرسه، دانش اموزانشو از موهاشون بگیره و در هوا بچرخونه و بعد از مدرسه بندازشون بیرون !
لطفا حتما حتما نظرتون رو در زیر این پست بنویسید چون ما دوست داریم و خوشحال میشیم نظر همه رو بدونیم :))))
درباره این سایت