پارمیس و فائزه هفتهی گذشته سوال خیلی جالبی رو از بچهها پرسیدند: اگر یک چوب جادویی داشتی اولین کاری که میکردی چه بود؟».
پاسخ بچهها رو در ادامه میتوانید بخوانید. بعضی از جوابها البته شوخی هستند اما جدا از شوخی واقعاً باید مراقب باشیم چی آرزو میکنیم. باید فکر کنیم اگر آرزوی ما برآورده بشود چه چیزهایی را ممکن است برای همیشه تغییر بدهد.
البته شاید آرزوهای ما تا حدودی هم کمکمان کند که خودمان را بهتر بشناسیم.
من به زودی یک نمایشنامه طنز در همین مورد مینویسم و آن را با هم اجرا خواهیم کرد.
+ کسانی که از آنها بدم میآمد را تبدیل به سوسک میکردم تا آنها را بکشند.
+ انسانهای فقیر را ثروتمند میکردم.
+ خودم را به یک خواننده یا بازیگر تبدیل میکردم.
+ خودم را به یک بازیگر تبدیل میکردم.
+ کاری میکردم که تمام دنیا در صلح و دوستی باشد.
+ هرکسی که به من بدی میکرد را به قورباغه تبدیل میکردم.
+ برادرهایم را تبدیل به سوسک میکردم.
+ یک خانهی بسیار بزرگ داشتم.
+ تمام جهان را در صلح غرق میکردم.
+ میرفتم پیش داداشم.
+ خودمو اندازهی مورچه میکردم که بتوانم بروم به خانهی مردم.
+ زیبایی السا را به خودم میدادم.
+ مادرجونم که مریض است را سلامت میکردم.
+ یک اسب تک شاخ داشتم.
+ به تمام مردم کمک میکردم و کاری میکردم تا خانواده و دوستانم همیشه شاد باشند.
+ کاری میکردم عمر خودم و خانوادهام جاودان باشد.
+ کاری میکردم که تمام مریضها شفا پیدا کنند.
چند هفتهی پیش بچهها به شکل گروهی کتاب ماتیلدا» اثر رولد دال» رو خوندن و بعد با کمک خانم ابراهیمیراد و خانوم سیف حسینی نقدش کردن. متن زیر نوشتهی خوب ترنم دربارهی همین کتابه. میتونید نظرتون رو زیر نظرش بنویسید. ممنونم.
ماتیلدا کتاب جالبی بود ولی مبالغه ی نویسنده خیلی بالا بود . من چند تا کتاب دیگر هم خوندم و تونستم یه چیز رو بفهمم.
یادمه اولای سال بود که در درس تفکر و پژوهش در مورد موضوعی گفت و گو کردیم که خانم گفت: ما وقتی وارد خونه ی یک آدم غریبه م میشیم میتونیم از روی رنگ مبلاش یا طرز چیدمان وسایلش یا خیلی چیزای دیگه متوجه خصوصیات میزبان بشیم. این حرف کاملا درسته چون دقیقا من روز یکشنبه که کلاس زبان داشتم ، از دوستم میخواستم مداد بگیرم بعد گفت از توی جامدادیم خودت بردار. وقتی من جامدادیشو باز کردم دیدم نصف وسایلش سبزه [خنده].
بعد که مداد رو برداشتم بهش گفتم عاشق رنگ سبزی ؟
اونم گفت اره ! ولی تو از کجا میدونی ؟
(ولی من بهش نگفتم چه جوری فهمیدم )[خونسرد]
وقتی داستان ماتیلدا رو میخونی میتونی بفهمی که کشوری که نویسنده ان یعنی رولددال در اون زندگی میکنه چه جوری هست . مثلا من تونستم بفهمم که ده ها و روستا های کشور نویسنده برابر با شهرستان های ما !
چون در ان اتومبیل فروشی ، فست فود ، بانک ، جمعیت زیاد و کتابخونه و . وجود داره !
و یه پیشنهاد هم به اقای رولد دال دارم و اون اینه که لطفا فقط فقط یه ذره از تخیلات و مبالغه بیش از حد دوری کن هر چند من خودم داستان های تخیلی رو خیلی دوس دارم ولی هیچ وقت امکان نداره یه مدیر مدرسه، دانش اموزانشو از موهاشون بگیره و در هوا بچرخونه و بعد از مدرسه بندازشون بیرون !
لطفا حتما حتما نظرتون رو در زیر این پست بنویسید چون ما دوست داریم و خوشحال میشیم نظر همه رو بدونیم :))))
روز یکشنبه تمرینی رو با هم انجام دادیم.
قرار شد فکر کنیم چطور تغییرات اقلیمی میتونه زندگی ما رو به خطر بندازه.
چطور میتونیم جلوی تغییرات اقلیمی رو بگیریم؟
اصلا تغییرات اقلیمی چی هست؟
همینطور قرار شد دوباره فکر کنیم ببینیم ما توی زندگی به چه ویژگی هابی نیاز داریم؟ این ویژگیها چه خدمتی به ما میکنند؟
بچهها این سوال رو میتونید از بزرگترهاتون بپرسید که اگه می تونستن به خودشون چه ویژگی جدیدی اضافه میکردن تا زندگی بهتری داشته باشند.
لطفاً جواب های خودتون و بزرگترها تون رو به کلاس بیارید و با بقیه به اشتراک بذارید.
ما همهمون نیاز داریم این جوابها رو بشنویم. خسیس نباشید. :))
یکشنبه گذشته به خاطر مسائلی که در کلاس پیش آمده بود قورباغه و غریبه» را خواندیم و در این مورد صحبت کردیم که آیا ترسیدن از غریبهها منطقی است؟ در برخورد با غریبهها چه رفتاری مناسب است؟ فائزه در مورد این کتاب توضیح میدهد.
سر کلاس تفکر، یکشنبه گذشته، کتاب قورباغه و غریبه» را خواندیم. با آنکه این کتاب برای کودکان نوشته شده اما به نظر من برای همه مناسب است زیرا مطالبی در آن کتاب نوشته شده که همه باید هرچند وقت یکبار به خودشان یادآوری کنند: اینکه زود قضاوت نکنیم و ظاهربین نباشیم.
داستان قورباغه و غریبه» به این موضوعات اشاره دارد.
به نظر من رود قضاوت کردن و ظاهربین بودن هر دو یک چیز را به ما میگوید و آن این است که بدون اینکه دربارهی اخلاق و رفتار فردی اطلاعاتب داشته باشیم بگوییم او آدم خوب یا بدی است.
نظر شما دربارهی زود قضاوت کردن و ظاهربین بودن چیست و چرا بعضی افراد این ویژگی اخلاقی را دارند؟
به نظر من جذابترین بخش داستان جایی بود که موش صحرایی با کمک کردن به اهالی جنگل توانست اعتماد آنها را کسب کند. به نظرم این رفتار موش صحرایی کاملاً درست و بجاست و به ما میگوید نباید در مقابل قضاوت دیگران سکوت کنیم. باید به آنها ثابت کنیم آن کسی که فکر میکنند نیستیم.
اول داستان و آخرش خیلی تفاوت داشتند چون اول این داستان همه از موش صحرایی میترسیدند و فکر میکردند او فرد خوبی نیست اما آخر داستان همه به خاطر رفتن موش صحرایی از جنگل ناراحت بودند.
به نظر شما چرا ما از غریبهها میترسیم؟
فائزه هم توی هفتهی گذشته یه سوال جالب پرسیده و از ما خواسته بگیم دلمون میخواد شبیه کدوم شخصیت کارتونی باشیم؟ جوابها رو بدون اسم اینجا میذارم.
این سوال هم سوال خیلی جالبیه چون باعث میشه فکر کنیم چرا دوست داریم شبیه یه شخصیت خاص باشیم. باعث میشه بفهمیم توی ذهنمون چه ویژگیهایی خیلی جذابن و همینطور شاید بعدش باید فکر کنیم واقعاً اینا مهمترین ویژگیهایی هستن که دلمون میخواد داشته باشیم؟ برای زندگی کافی هستن؟
در ادامه این سوال من سوال دیگه ای به ذهنم رسید که هفتهی بعد براتون مطرح میکنم و جوابها رو اینجا براتون میذارم. خوش بگذره آخر هفته
هر فرهنگی زیباییهای خاص خودش را دارد. رنگها، مزهها و صنایع دستی از ویژگیهای هر فرهنگی است. وقتی آنها را با هم به اشتراک میگذاریم دنیا زیباتر، غنیتر و صلح آمیزتر میشود. افسانه» و کوثر» در نوشتهی زیر به معرفی ادویه سنتی سیستان و بلوچستان پرداختهاند. دستشان درد نکند.
آچار ادویهای سنتی و قدیمی است که در سیستان و بلوچستان در ابگوشتشان میریزند . مزهی این آبگوشت به خوب بودن آچار بستگی دارد. بعضی از خانوادهها خودشان آن را تهیه میکنند و بعضیها هم آن را از چهارراه رسولی، در زاهدان می خرند.
رنگ این ادویه که سابقه تهیهی آن در بین مردم سیستان و بلوچستان، همچون افسانههایشان بسیار طولانی است، زرد تیره است و بوی آن ترکیبی از ادویههایی است که میشناسید.
آچار در فرهنگ دهخدا به معنای ترشی و چاشنی آمده است.
تهیه این ادویه کار آسانی نیست. اگر بخواهیم آچار را خودمان تهیه کنیم مراحل زیر را باید انجام دهیم:
درباره این سایت